دلم گرفته است
و من
عادت کردم به نوشتن دلگیریهایم روی کاغذ
اما تا کی؟
تا کی میتوان غم را با نوشتن،
روی کاغذ آورد
و بعد به دست آب داد
تا
آب آن را با خود ببرد؟
اینروزها دلم چیزی فراتر از آب میخواهد...
شاید "مرگ"
مدتهاست
چتر منطق را بر سر گرفته ام!
تا باران عشق را تجربه نکنم!
دیگر توان مقابله با
تب و لرز برایم باقی نمانده است!!!
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم...
خدایا می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام …!
حــکــمــت بــاران در ایــن ایــام مـی دانــی کــه چــیــست؟!
آب و جـارو مــیــشـود بـهـر مـــحــرم کــوچــه ها...
امروز رگ احساسم را با " تیغ بی تفاوتی" زدم...!!!
قید احساسم را زده ام اما...
تو راحت باش...!
دلم شکست !
عیبی ندارد شکستنی است دیگر ، می شکند !
اصلا فدای سرت ، قضا و بلا بود از سرت دور شد . . .
اشکم بی امان می ریزد !
مهم نیست !
آب روشنی است !
خانه ات تا ابد روشن عشق من . . .
خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار . . .
خسته ام ،
یا طلبم را بده ؛
یا طلبت را بگیر . . . !
آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم !
و فهمیدم …
تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه ؛
درکش کنم …
جایی در دلم برای کینه و نفرین نگذاشتم...
به دلم گفته ام:
با تمام شکستگی ات فراموش نکن این را که...
"روزی شادیش آرزویت بود"
گل گرفته ام تا اطلاع ثانوی در قلبم را !
لطفا نگوید کسی “ دوستم داشته باش ”
این یک قلم جنس را نداریم . . .
تمام شد . . .
من تعطیلم !
میم مثل خورشید پشت ابرها...
خوش به حال ابرها...
میم=مهدی "عج"
:::اللهم عجل لولیک الفرج:::