*خوشبختکده تنهایی*
تنهــــا گوشهــ ی چشمـــی از نگـــــاه خــــدا بـــرای خوشـــــــبختـــــی کافیـــــستـــــ...*خوشبختکده تنهایی*
تنهــــا گوشهــ ی چشمـــی از نگـــــاه خــــدا بـــرای خوشـــــــبختـــــی کافیـــــستـــــ...درباره من
_..-♥*°*♥-.._..-♥*°*♥-.._..-♥*°*♥-.._
+ اسمم:خوشبخت - - - - - +رسمم:تنهایی
_..-♥*°*♥-.._..-♥*°*♥-.._..-♥*°*♥-.._
گاهی وقتها آدمها به اجبار تنها میشوند و گاه به اختیار ، اما چه فرقی میکند؟! مهم اینست که ؛ تنهایند . . . اما هرکس حتی در اوج تنهایی هم اختیار دارد تا خودش خوشبختی یا بدبختیش را انتخاب کند . . . و من در کلبه ی اجباریِ تنهاییم خوشبختی را برمیگزینم تا همیشه در پناه تنها فرمانروای تنهایی و خوشبختی باشم . . . و ایمان دارم که تنها خدا برایم کافیست . . . . . .
_..-♥*°*♥-.._..-♥*°*♥-.._..-♥*°*♥-.._
یــــــــــــــــــــــــاعــــــــــــــــــــلــــــــــــــــی
ஜ▬▬▬♥♥▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬♥♥▬▬▬ஜ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
ஜ▬▬▬♥♥▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬♥♥▬▬▬ஜ
ادامه...
زحمت دارد...
زحمت دارد . . . آدم بودن را میگویم!
دل درد...درد دل...
بچه که بودیم "دل دردها" را به یک زبان ناله میکردیم، همه می فهمیدند!!!
بزرگ که شدیم "درد دلها" را به صد زبان می گوییم، کسی نمی فهمد!!!
حواست باشد بانو...
زن...
زن از دیدگاه دکتر علی شریعتی:
زن عشق می کارد و کینه درو می کند!
او می زاید و تو برایش نام انتخاب می کنی!
او درد می کشد و تو نگران از اینکه بچه دختر باشد!
او بیخوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی می بینی!
او مادر میشود و همه جا میپرسند نام پدر؟!
"ﯾــﮏ ﺩﺍﻧـــﻪ ﺍی"
جاذبه...
جاذبه ی سیب ، آدم را به زمین زد...
و جاذبه ی زمین ، سیب را !
فرقی نمیکند “سقوط”
سرنوشت ِ دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست...
رگ گردن...
رگـــ گــــردنتـــ را لمـــس کن
بــــاورتــــ می شـــود؟
از رگ گردنتم به تو نزدیک تـــــــر استـــ...
“نحـــن أقـــــرب الیکـــــم من حبل الـــورید”
(بقره-۱۸۶)
بی رحم...
گاهی باید بی رحم بود...
نه با دوست، نه با دشمن، که با خودت !
و چه بزرگت می کند آن سیلی که خودت می خوابانی بر صورتت…
خاطره...
میگوینــد: بــاران کــه میزنــد ,
بــوی ” خــاک “بلنــد می شــود…
امــا ,اینجــا بــاران کــه میزنــد ;
بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود …!
لبخند من...
ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻋﮑﺎﺱ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﭘﻮﻟﺶ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ و
ﺭﻓــتـــــــــــــــ.. . .
شروع جهالتـــــــــ...
مــزرعـه را..
ملـــخ هــا جــویــدنــد !
و مــا ..
بــــرایِ کـلاغهــا “متـــرسک” سـاختــــیم !
و ایـن بــود ،
