*خوشبختکده تنهایی*

تنهــــا گوشهــ ی چشمـــی از نگـــــاه خــــدا بـــرای خوشـــــــبختـــــی کافیـــــستـــــ...

*خوشبختکده تنهایی*

تنهــــا گوشهــ ی چشمـــی از نگـــــاه خــــدا بـــرای خوشـــــــبختـــــی کافیـــــستـــــ...

سین هشتم...

"سرد " شدن با بعضیا تو زندگیم...

هشتمین...!!!

"سین"

سفره ی عید امسالمه...!!!

شازده کوچولو...

شازده کوچولو پرسید:

از کجا بفهمم وابسته شدم؟

روباه جواب داد:

تا وقتی هست، نمی فهمی!



اخرین بار...

آخرین بار که من از تهِ دل خندیدم
علتش پول نبود
انعکاسِ جُوک هر روز نبود
علتش، چهره‌یِ ژولیده‌یِ یک دلقک
یا زمین خوردن یک کور نبود...
من بهِ « من » خندیدم!
که چو یک دلقک گیج
نقش یک خنده به صورت دارم و دلم میگرید...!

بغض سیگار...


ابر ؛

دودِ سیگارِ مردی ست که حرف هایش را می خورد و بعد فوت می کند . . .

غم که زیاد باشد ، باران می بارد . . .






هر از گاهی واسه آروم شدن باید بغض کرد ؛
یه گوشه نشست و بلند بلند سیگار کـشیـد...

حس مرگ...


حس آن ته سیگار مچاله
حس آن شاخه شکسته روی زمین
حس بیمار در کما رفته
حس آن بره که گرگ نشسته برایش به کمین
حس تنهایی و رخوت
حس جان دادن تو خلوت
حس مرگ دارم امشب !


حادثه ی عـــشـــق...


جـــانبــــازٍ چند درصـــد است ؟
او که در حادثه ی عـــشـــق ،
قــــــلب و غــــرور خود را از دست داده است ؟


بالشت...


بالشت خودم راترجیح میدهم،
چرا که شانه های امروزی مثل بالشتهای مسافرخانه اند،
خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند!


باران...


بغض هایم را به آسمان ، سپرده ام

خدا به خیر کند باران امشب را . . . !



زحمت دارد...

زحمت دارد . . . آدم بودن را میگویم!


این را میشود از مترسک ها آموخت؛

آن ها تمام عمر می ایستند تا آدم حسابشان کنند...


خربزه...!

عمریست نشسته ام
پای لرز خربزه هایی
که هیچوقت یادم نمی آید
کی؟!
خوردمشان…


دل درد...درد دل...

بچه که بودیم "دل دردها" را به یک زبان ناله میکردیم، همه می فهمیدند!!!

بزرگ که شدیم "درد دلها" را به صد زبان می گوییم، کسی نمی فهمد!!!


حواست باشد بانو...

 بانو حواست باشد... 
 پسری ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻨﺖ ﺭﺍ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ! 
 بلکه ﻟﺒﺎﺱ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﺮ ﺗﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ... 
 ﺑﻔﻬﻢ ؛ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻋﺸﻖ ﺑود 
 ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻟﺐ ﺩﺍﺩﻥ بود ... 
 ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ... 


زن...

زن از دیدگاه دکتر علی شریعتی:


زن عشق می کارد و کینه درو می کند‎!‎

او می زاید و تو برایش نام انتخاب می کنی‎!‎

او درد می کشد و تو نگران از اینکه بچه دختر باشد‎!‎

او بیخوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی می بینی‎!‎

او مادر میشود و همه جا میپرسند نام پدر‎؟!‎


"ﯾــﮏ ﺩﺍﻧـــﻪ ﺍی"

ﺩﺭ ﻧــﺎﻧــﻮﺍﯾـــﯽ ﻫــﻢ ﺻـــﻒ "ﯾــﮏ ﺩﺍﻧـــﻪ ﺍی" هـــا ﺟــﺪﺍﺳـــــﺖ . . .

ﺍﺯ ﺟــﺬﺍﻡ ﻫــﻢ ﺑــﺪﺗــﺮ ﺍﺳــﺖ "ﺗﻨﻬﺎﯾـــــــــﯽ"


بی رحم...


گاهی باید بی رحم بود...

نه با دوست، نه با دشمن، که با خودت !

و چه بزرگت می کند آن سیلی که خودت می خوابانی بر صورتت…