-
گاهی وقتها...
یکشنبه 21 مهر 1392 12:03
گاهی وقتها نوشتنت نمی آید؛ قدم زدن را هم دوست نداری... چای هم برایت بیمزه شده... از سیگار کشیدن میترسی.. از حرف زدن با دیگران حالت بهم میخورد! حتی اعصابت هم خورد نیست خسته نیستی دلزده نیستی اما تا دلت بخواهد؛ غم داری شاید آلکی بعضی وقتها حالتان مثل همیشه ی من است...
-
آرزوی گذشته...
یکشنبه 21 مهر 1392 11:49
دلم که میگیرد عجیب هوای کودکی ها به سرم میزند؛ آن روزهایی که بزرگ شدن برایم آرزو بود... آرزویی که حالا دودمانم را بر باد داده.. خدایا من مرد نیستم که روی حرفم بمانم! آرزویم را پس بگیر حالا همان کودکی هایم را میخواهم...
-
تنهای تنها...
یکشنبه 21 مهر 1392 11:18
بعضی وقتها عجیب دلم میگیرد از آدماهای دور و برم، از کسانی که باید نزدیکترین باشند به من اما؛ دورترینند ... کسانی که باید در سخت ترین شرایط درکم کنند اما؛ همیشه دکَم کردند.... تا خودم بمانم و خودم، بدون هیچ همدرد و همراز و همراهی... تنهای تنها ... مثل روز اول؛ همان وقتی که مجبورم کردند به امدن... و من به اجبار و با...
-
خاطره ها
یکشنبه 21 مهر 1392 09:10
منو این اتاق خالی...منو این عکسای خاکی دم این غروب دلگیر...لمس خاطره ت نفس گیر منو این رویای با تو...منو این دنیای بی تو آرزوم همش همینه...باز دوباره دیدن تو دیدن تو، زیر بارون...دیدن تو، توی ایوون دیدنت کنار گلها...دیدنت رو موج دریا اما حیف همش تو عکساست...باز مرور خاطره هاست خاطره های با تو بودن...خاطره های از تو...
-
قسم
شنبه 20 مهر 1392 12:30
قسم به ماه و خورشید ... قسم به عشق و امید قسم به ابر پاره . .. به این دل بیچاره دوست دارم،دوست دارم همــواره قسم به آسمونا ... به موجهای دریا قسم به می و مستی ... به عشق و جان و هستی دوست دارم،دوست دارم که هستی قسم به این زمونه ... به این دل دیوونه قسم به نور و بارون ... به گلها توی گلدون دوست دارم،دوست دارم مهربون......
-
دوستت دارم
شنبه 20 مهر 1392 11:57
دوست دارم یه حس عمیق بی بهانست... دوست دارم یه رویای شیرین شبانست... دوست دارم یه شوق عجیب عاشقانست... *دوســـــتَتـــــ دارم* دوسِت دارم؛ مثل همون حس عمیق و مثل همون رویای شیرین دوسِت دارم؛ مثل گریه ی زیر بارون و مثل راه رفتن توی خزون *دوســـــتَتـــــ دارم* دوست دارم یه درد ظریف غافلانست... دوست دارم یه بیت غریب از...
-
عکس نوشته های به سلامتی...
شنبه 20 مهر 1392 11:14
بــهـــ ســــلـــــــامتــیـــــــ...
-
به سلامتی2...
شنبه 20 مهر 1392 10:36
به سلامتی مادر که نه تکرار می شه نه تکراری... به سلامتی اونایی که روزقیامت فقط زمین ازشون شاکیه اونم بخاطرسنگینی معرفتشون... به سلامتیه اونایی که جای اعتقاد به بهشت و جهنم و اون دنیا، به یه کم انسانیت توی این دنیا معتقد هستند … به سلامتی اونی که بی کسه، ولی نا کس نیست . . . به سلامتی همه آدمایی که توی دریای مردونگی...
-
به سلامتی...
چهارشنبه 17 مهر 1392 13:20
به سلامتی همه ی آدمهایی که تنهان اما ته دلشون همیشه میگن بازم عیب نداره خدارو که داریم … به سلامتی اون حس هایی که نمیشه به اشتراک گذاشت مگر با خدا … به سلامتی خدا که گرونی رو کارش تاثیر نمیزاره و بعد از این همه سال با ۵٠تومن صدقه ٧۰ نوع بلا رو دفع میکنه ! به سلامتی اونی که دیروز جونشو داد تا من امروز به فردام فکر کنم...
-
دستم را بگیر...
چهارشنبه 17 مهر 1392 12:50
خــدایــــا ... دستـــمــ بــهــ آسمانتــــ نمــــی رســــدــ امـــا تـــو کهـــ دستـــتــــ بـــهــ زمیــــنــــ مــــی رســـدــ “بــلــنــــدمـــ کـــــن “
-
بی لیاقت...
چهارشنبه 17 مهر 1392 11:42
لیـــاقــت مــی خواهــد بـــودن در شعــر هـــای دختــریــــ کهــــ بـــــا تمامــــ عشقــش نبـــودنـــت را اشکــــ مــی ریـــزد تعجـــب نکــــن !! در بی لیـــــاقتی تـــو شکـــی نیـــست اینجـــا دلیـــل بــودنـــت میـــان بغــــض هــــایـــم خــریتـــــ خـــودم اســـت نـــه لیـــاقــــت تــــو …!
-
غریبه...
چهارشنبه 17 مهر 1392 10:59
هـِــ ی غریبـــﮧ ! قیــآفت خیلـے آشنـآست من و تو قبلا جـآیـے همدیگرو ندیدیــ م ؟ آهـ ـآن… یـ ـآدم اومــد یــﮧ روزآیـے یــﮧ خاطره هـآیـے بـآ هم دآشتیم یـآدمــﮧ اون موقع دم از عشق میزدے هــﮧ … انقدر مــآت نگـ ـآم نکن عشقت حسودیش میشــﮧ ! دســتات ارزونــی خودتــ.. رآستــے قبل رفتنت : دیگــﮧ هیچ حسـ ے بهت ندآرم دیگــﮧ...
-
مال مردم...
چهارشنبه 17 مهر 1392 10:35
ﻗﺎﻧﻌﻢ … ! ﺍﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ …! ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻮﺩ …! ﻗﺮﺑوﻥ ﺩل خودم ﻛﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭ ﻧﻴﺴﺖ !
-
دلتنگم...
چهارشنبه 17 مهر 1392 10:15
وزن دار نمے گویم قافیہِ هم نمے گذارم بے پرده و رک مے گویم "دلتنــــــگم"
-
عطر خاص...
چهارشنبه 17 مهر 1392 09:47
ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻋﻄﺮ ﺧﺎصی ﺩﺍﺭﺩ ! ﮔﺎﻫﯽ ، ﺑﺮﺧﯽ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﯼ ﺧـــﺪﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻣﺜﻞ ﻣــــــــــــــﺎﺩﺭ …
-
خودکشی...
یکشنبه 14 مهر 1392 12:52
آבم بـ ــہ یـ ــہ جایے ڪــہ میرسـב .. دست بـ ــہ خوבڪـشے میزنـב .. نـ ــہ اینڪــہ تیغ بـ ـرבارב .. رگـ ـش را بزنـב نـ ــہ ..! قیـב احساسش را میزنـב ....
-
بت...
یکشنبه 14 مهر 1392 12:44
-
تنها...
یکشنبه 14 مهر 1392 12:42
مدتــ ـهآسـ ـ ـتــ ـ .... تـَـنـــهـ ـآ چـیــــزیـ ــ کـ ـِـﮧ مـــَـ ــرآ ، یـــ ــآد ِ تـ ــُو مـــی انـــدآزَد ... طـَـــعنــﮧ هــآیِ دیــ ـگـ َــ رآن اسـتــ ــ ! شــآیـَـ ــد اگـَــر ایــ ـن " دیـــگـَــرآن " نـبــ×ــودنـــد ؛ ♥تـُـ×ــو ♥ زودتــَــر از ایـنـ ــها بـَـ ـرآیِـــــ ـ مـَـ ـ ـن ، مـُــــ...
-
مترسک...
یکشنبه 14 مهر 1392 11:58
خیلی ها مترسک رو دوست ندارن چون پرنده ها رو می ترسونه، ولی من دوستش دارم چون تنهایی رو درک میکنه... مَـترسَـک ، حــرف ِ כلت را خوب میـכانَـم !! میــכانَـم כرכ כارכ ٬ باشے ُ و وجوכت را هیچ بــכانـَنـכ!!
-
چه سخت...
یکشنبه 14 مهر 1392 11:25
"چه سخت است در جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن" "به چشم دیگران چون کوه بودن ولی در خود به آرامی شکستن"
-
حال ساده...
یکشنبه 14 مهر 1392 11:09
همه فعل هایم ماضی اند ... ماضی خیلی خیلی بعید ...!!! دلم برای یک "حال ساده" تنگ شده است ...!!
-
چتر گناه...
دوشنبه 8 مهر 1392 13:21
خداوندا خسته ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاکم… بارانی بفرست ، چتر گناه را دور انداخته ام !
-
من و خدا...
دوشنبه 8 مهر 1392 13:11
به خدا گفتم: خستم... گفت: "لا تنقطوا من رحمت الله" ; از رحمت من نا امید نشوید. گفتم:هیچکس نمیدونه تو دلم چی میگذره... گفت: "ان الله بین المرء و قلبه" ; خدا حائل است میان انسان وقلبش. گفتم:هیچکس و ندارم... گفت: "نحن اقرب الیه من حبل الورید" ; ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم. گفتم:اصن انگار...
-
خدای من...
دوشنبه 8 مهر 1392 12:57
خدای من خداییست که اگر سرش فریاد کشیدم به جای اینکه با مشت به دهانم بزند با انگشتان مهربانش نوازشم می کند و می گوید میدانم جز من کسی رو نداری!!!
-
بودنم را هیچکس باور نداشت...
دوشنبه 8 مهر 1392 12:29
بـودنم را هیچ کس باور نداشت، هیچ کس کاری به کار من نداشت، بنویسید بعد مرگم روی سنگ، با خطو طی زیبا و خیلی قشنگ؛ او که خوابیده است در این گورستان سرد، بودنش را هیچ کـس باور نکرد.. .
-
روزگاری...
دوشنبه 8 مهر 1392 12:16
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت، هر کسی غصه اینکه چه می کرد نداشت، چشم سادگی از لطف زمین می جوشید، خودمانیم زمین این همه نا مرد نداشت...
-
ترسم...
یکشنبه 7 مهر 1392 14:08
ترسم از آن است که خدا آنقدر این پا و آن پا کند که تمام شود تاریخ مصرف تمام "آرزوهایم"
-
کمی تنها...
یکشنبه 7 مهر 1392 13:55
مرا اینگونه باور کن، کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته، خدا هم ترک ما کرده خدا دیگر کجا رفته؟ نمیدانم مرا آیا گناهی هست؟ که شاید هم به جرم آن ؛ غریبی و جدایی هست...