ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
بعضی وقتها عجیب دلم میگیرد از آدماهای دور و برم،
از کسانی که باید نزدیکترین باشند به من اما؛
دورترینند...
کسانی که باید در سخت ترین شرایط درکم کنند اما؛
همیشه دکَم کردند....
تا خودم بمانم و خودم،
بدون هیچ همدرد و همراز و همراهی...
تنهای تنها...
مثل روز اول؛
همان وقتی که مجبورم کردند به امدن...
و من به اجبار و با گریه و تنها به این دنیا امدم...
اما نمیدانم چرا بعداز اینهمه وقت هنوز دنیا به من نیامده است...