-
غمگینم...
شنبه 11 آبان 1392 09:58
غمگینم مانند جوانی که لحظه اعدامش به گریه مادرش میخندید خاطرش آمد در بچگی اش گفته بود خنده ات آرامم می کند...
-
هوای بارانی...
شنبه 11 آبان 1392 09:48
هوا بارانی بود... کودکی را دیدم که معصومانه آسمان را نگاه میکرد و می گفت: ...خدایا گریه نکن، یه روزی بنده هات آدمهای خوبی میشن...
-
مرا در آغوش خود بگیر...
شنبه 11 آبان 1392 09:39
خدایا... آنقدر خرابم که هیچ مرهمی آرامم نمیکند... مرا در آغوش خود بگیر... دلم کمی آرامش خدایی میخواهد...
-
365...
شنبه 11 آبان 1392 09:28
عاشق که باشی فرقی ندارد حرف از کدام "سیصد و شصت و پنج" روزست؛ همه ی آسمانت پاییزی ست...
-
اگر می خواهی خوشبخت باشی...
شنبه 11 آبان 1392 08:28
اگر می خواهی خوشبخت باشی... برای خوشبختی دیگران بکوش، زیرا آن شادی که ما به دیگران می دهیم به دل ما بر می گردد. "بتهوون"
-
لعنت بر بغض...
چهارشنبه 8 آبان 1392 10:39
خندیدن، خوب است... قهقهه، عالیست... گریستن؛ آدم را آرام می کند اما… لعنت بر "بغض"
-
تا عشق بعدی...
چهارشنبه 8 آبان 1392 10:30
تو به احساست بیاموز نفس نکشد هوای دل ها آلودست... اینجا فاصله یک عشق تا عشق بعدی یک نخ سیگار است . . . !
-
حسادت نکن...
چهارشنبه 8 آبان 1392 10:26
حسادت نکن! … این که بعد از تو بغل گرفته ام … ...زانوی غـَم اســت...
-
باز هم امروز...
چهارشنبه 8 آبان 1392 10:14
باز هم امروز؛ باید بازیگر شوم... آرامش را بازی کنم … باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم … باز باید مواظب اشک هایم باشم … باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم … ”
-
شکستن دل...
چهارشنبه 8 آبان 1392 10:08
شکستن دل، به شکستن استخوان دنده میماند؛ از بیرون همهچیز روبهراه است، اما هر نفس، درد است که میکشی . . . " برنت"
-
کاش میشد...
دوشنبه 6 آبان 1392 13:10
کاش میشد آدم گاهی به اندازه ی نیاز بمیرد! بعد بلند شود آهسته آهسته خاکهایش را بتکاند، گردهایش بماند... و بعد اگر دلش خواست برگردد به زندگی وگرنه بماند تا ابد...
-
آغوش...
دوشنبه 6 آبان 1392 12:39
دلــــــــمــــــ آغــــوشــــــ مـــــــــیـــخــواهــــــد... نــــــــهـــ زنــــ و نــــــهـــ مـــرد... خدایا زمــیـــنـــــــ نمــیــــآییـــــــــــــ...؟
-
اختلافی نداریم...
دوشنبه 6 آبان 1392 12:18
میدانیـــــ... حالا که بهتر فکر میکنم میبینم حق با توست... منو تو باهم اختلافی نداریم! فقط.. کمی جغرافیای ما متفاوت است؛ قلب من در شمال غربی تنم میتپد و قلب تو در جنوب مرکزیت ! همین...
-
شکستنیــــهــــــا...
یکشنبه 5 آبان 1392 10:15
سکوت میکنم نه اینکه فکرکنی فریادی را در گلو خفه کرده ام، نــــــــه! فقط نمیدانم چرا بعداز رفتنت حرفهایم مدام در حنجره گم میشوند... و ناغافل همه یکجا جمع میشوند و بعد بغضی میشوند که شکستنش هرگز کار من نیست... غریبه که نیستی! آخر بعد از غروری که برای تو شکستم دیگر عجیب میترسم از شکستنیــــهــــــا!
-
عشق و غرور...
یکشنبه 5 آبان 1392 09:59
اینروزها دلم شعری میخواهد ناب و خالص... شعری که بیان دلم باشد از عشق.. اما مرا چه به عشق؟! مگر میشود عشق را از زبان کسی جویا شد که عاریست از هرآنچه به عشق مربوط است؟ زوری که نیست یعنی؛ بعضی چیزها دست خود آدم نیست.... و من اگر عاشق نشدم جای خرده گرفتن نیست که من هنوز در منیت خود مانده ام و کجا عشق با غرور دمساز است؟!
-
لبخند بعداز گریه...
یکشنبه 5 آبان 1392 09:45
هیچ وقت نباید به اجبار خندید. گاهی باید تا نهایت آرامش گریه کرد... لبخند بعد از گریه، از رنگین کمان بعد از باران هم زیباتره...
-
به سادگی رفـت...
یکشنبه 5 آبان 1392 09:31
به سادگی رفت ؛ نه اینکه دوستم نداشت ! نــــــــه ، فقط فهمید خیــــلی دوستش دارم !
-
عشق یک طرفه...
یکشنبه 5 آبان 1392 09:19
آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند؛ درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود … آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …
-
غم که میآید در و دیوار، شاعر میشود...
شنبه 4 آبان 1392 13:11
غم که میآید در و دیوار، شاعر میشود در تو زندانیترین رفتار شاعر میشود مینشینی چند تمرین ریاضی حل کنی خطکش و نقاله و پرگار، شاعر میشود تا چه حد این حرفها را میتوانی حس کنی؟ حس کنی دارد دلم بسیار شاعر میشود تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم از تو تا دورم دلم انگار شاعر میشود باز میپرسی: چهطور اینگونه شاعر...
-
بی تفاوت...
شنبه 4 آبان 1392 12:47
بی تفاوت باش به جهنم ! مگر دریا مُرد از بی بارانی ؟!
-
*عید غدیر مبارک*
چهارشنبه 1 آبان 1392 10:32
روز مـحـشــر پـرسـیـد ز مـن رب جـلــــــــی گفت تو غـرق گنـاهی؟ گفتمش یـا رب بلی گفت پس آتش نمیـگیرد چـرا جـسم و تنـت گفتمش چون حـک نمودم روی قلبم یا علی سبو مست از لبِ فرزانه ات شد غدیر آمد پُر از خُم خانه ات شد خدا را شکر از این دل ، چون سرانجام سرِ عقل آمد و دیوانه ات شد !
-
خسته
چهارشنبه 1 آبان 1392 10:11
خسته از جور زمانه منه بیگانه شدم خسته از خواب شبانه منه دیوانه شدم خسته از اینهمه سستی منه مستانه شدم خسته از این بت پرستی منه فرزانه شدم خسته از ظلم زمانه,خسته از کفر شبانه, خسته از سستی و مستی,خسته از این بت پرستی من غریبانه شدم...
-
هیچکس...
چهارشنبه 1 آبان 1392 09:40
این شعرها دیگر برای هیچکس نیست نه! در دلم انگار جای هیچکس نیست آنقدر تنهایم که حتی دردهایم دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست حتی نفسهای مرا از من گرفتند من مردهام در من هوای هیچکس نیست دنیای مرموزیست ما باید بدانیم که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست باید خدا هم با خودش روراست باشد وقتی که میداند خدای هیچکس نیست من...
-
گناه...
چهارشنبه 1 آبان 1392 09:36
خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه بر دوش تو نهاده شود باری از گناه گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه! سخت است اینکه دل بکنم از تو، از خودم از این نفس کشیدن اجباری، از گناه بالا گرفتهام سرِ خود را اگرچه عشق یک عمر ریخت...
-
خبر به دورترین نقطة جهان برسد...
چهارشنبه 1 آبان 1392 09:28
خبر به دورترین نقطة جهان برسد نخواست او به من خسته ـ بیگمان ـ برسد شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد چه میکنی، اگر او را که خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد... رها کنی، برود، از دلت جدا باشد به آنکه دوستتَرَش داشته، به آن برسد رها کنی، بروند و دو تا پرنده...
-
گیسویی نیست ولی پیچ و خمی با من هست...
چهارشنبه 1 آبان 1392 09:21
هر که دیده ست مرا گفته غمی با من هست غمی آواره که در هر قدمی با من هست در دلم هر طرفی مجلس ذکری برپاست حاجت و روضه به قدر حرمی با من هست سر مویی دلم آشفته گیسویی نیست گیسویی نیست ولی پیچ و خمی با من هست میخرم از همگان تا بفروشم به خودم تا بخواهید غم از هر قلمی با من هست شده در هر نفسم شکر دو نعمت واجب "آه"...
-
الفبای دلت معنای نشکن را نمیفهمد...
چهارشنبه 1 آبان 1392 08:55
شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هایت الفبای دلت معنای «نشکن!» را نمی فهمد هزاران بار دیگر هم بگویی: «دوستت دارم» کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد چراغ چشمهایت را برایم...
-
اتفاق...
چهارشنبه 1 آبان 1392 08:47
زندگی چه اتفاق غم انگیزی است وقتی تنهایی ات سالها از تو بزرگتر باشد
-
امتحان عشق...
دوشنبه 29 مهر 1392 10:44
-
*عید قربان مبارک*
سهشنبه 23 مهر 1392 09:27
این روزها چه روزهای با عظمتی است... موسی به طور میرود... فاطمه به خانه علی ... ابراهیم با ا سماعیل به قربانگاه ... محمد با علی به غدیر ... حسین با تمام هستیش به کربلا .. "روز عرفه و عید قربان مبارک " ابراهیم؛ اسماعیلش را قربانی کرد... و حسین ؛ اکبرش و اصغرش و قاسمش و عباسش و همه چیزش را...